پیش بینی آینده مبهم جنگ اوکراین /چه کسی مقصر است؟
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۱۹۸۲۹
هیچ کس نمی داند که سرنوشت جنگ در اوکراین چگونه خواهد بود. همچنین هیچ یک از ما نمی توانیم کاملاً مطمئن باشیم که مسیر بهینه اقدام چیست. همه ما تئوریها، تصورات، باورها و امیدهای خود را داریم، اما هیچ کس در میانه جنگ گوی بلورین صد درصد قابل اعتماد ندارد.
جنگ اوکراین پس از پشت سر گذاشتن نه ماه، همچنان وضعیت ناروشنی دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آینده مبهم جنگ
از آنجایی که وضعیت جنگ اوکراین نامشخص و اطلاعات موثق پراکنده است، هیچ کس نمی داند که سرنوشت جنگ در اوکراین چگونه خواهد بود. همچنین هیچ یک از ما نمی توانیم کاملاً مطمئن باشیم که مسیر بهینه اقدام چیست. همه ما تئوریها، تصورات، باورها و امیدهای خود را داریم، اما هیچ کس در میانه جنگ گوی بلورین صد درصد قابل اعتماد ندارد.
ممکن است فکر کنید که این وضعیت ناظران را تشویق میکند که با فروتنی خاصی به کل موضوع بپردازند و دیدگاههای جایگزین را حتی زمانی که با دیدگاه خود مخالف هستند، مورد ارزیابی قرار دهند. در عوض، بحثهای مربوط به مسئولیت جنگ و اقدام مناسبی که باید دنبال شود -حتی بر اساس استانداردهای مدرن جنجالی رسانههای اجتماعی- به شکلی غیرمعمولی، ناخوشایند و غیرقابل تحمل بوده است. من سعی کردم بفهمم چرا اینطور است.
هر آنچه لازم است، تا هر زمانی که طول بکشد!
آنچه که من به ویژه قابل توجه می دانم این است که چگونه مداخلهجویان لیبرال، نومحافظهکاران مصمم، و تعداد انگشتشماری از ترقیخواهان که همه طرفدار اوکراین هستند، هیچ تردیدی در مورد منشأ درگیری یا روند مناسب اقدام امروزی ندارند. از نظر آنها، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه به تنهایی و به طور کامل مسئول جنگ است و تنها اشتباهی که دیگران ممکن است در گذشته مرتکب شده باشند این بود که بیش از حد با روسیه خوب رفتار کردند و تمایل زیادی به خرید نفت و گاز آن داشتند.
تنها نتیجهای که آنها مایل به آن هستند، پیروزی کامل اوکراین است که در حالت ایده آل با تغییر رژیم در مسکو، تحمیل غرامت برای تامین مالی بازسازی اوکراین و محاکمه جنایات جنگی پوتین و همکارانش همراه است. با باور به اینکه هر چیزی کمتر از این نتیجه به متجاوز پاداش می دهد، بازدارندگی را تضعیف میکند و نظم جهانی کنونی را به خطر می اندازد، شعار آنها این است: «هر آنچه برای این کار لازم باشد و تا هر زمانی که طول بکشد».
دفن مخالفان زیر طوفان انتقادات
همین گروه همچنین به شدت از کسانی انتقاد کرده که معتقدند مسئولیت جنگ به رئیسجمهور روسیه محدود نمیشود و فکر میکنند که این اهداف جنگی ممکن است به طور انتزاعی مطلوب باشد، اما بعید است که با هزینه و مخاطرات قابل قبولی محقق شود.
اگر جرأت دارید مطرح کنید که گسترش ناتو (و سیاستهای مرتبط با آن) به هموار کردن راه جنگ کمک کرده است، اگر فکر میکنید محتملترین نتیجه یک توافق از طریق مذاکره است و زودتر رسیدن به آن مطلوبتر از دیرتر رسیدن به آن است، و اگر طرفدار حمایت از اوکراین هستید، اما فکر میکنید که این هدف باید با سایر منافع سنجیده شود، مطمئنا شما را به عنوان یک طرفدار پوتین، یک مماشاتکننده، یک انزواطلب یا بدتر از آن محکوم خواهند کرد. نمونه موردی: وقتی چند هفته پیش تعداد معدودی از نمایندگان مترقی کنگره بیانیه نسبتاً ملایمی را منتشر کردند که خواستار اتکای بیشتر به دیپلماسی بود، زیر طوفان انتقاد مدفون شد و به سرعت توسط حامیان مالی خود انکار شد.
زمانی که حفظ خونسردی دشوار است
هنگامه جنگ دقیقاً زمانی است که باید با بیعلاقگی و البته دقت در مورد منافع و استراتژیهای خود فکر کرد. متأسفانه، زمانی که گلولهها در حال پرواز هستند، مردم بیگناه در رنج هستند و جلب حمایت عمومی در اولویت قرار دارد، حفظ خونسردی سخت است. محدود کردن بحثها در اکثر جنگها -حداقل برای مدت طولانی- با حضور دولتهایی که تفکر گروهی میهنپرستانه را تشویق میکنند و دیدگاههای مخالف را به حاشیه میبرند، معمول است. و جنگ در اوکراین تاکنون از این قاعده مستثنی نبوده است.
یکی از دلایلی که گفتمان عمومی بسیار برافروخته است، خشم اخلاقی است، و من تا حدی با این موضع همدردی دارم. کاری که روسیه با اوکراین انجام میدهد وحشتناک است و به راحتی میتوان درک کرد که چرا مردم عصبانی و مشتاق حمایت از کیف به هر طریقی هستند، رهبران روسیه را به خاطر جنایاتشان محکوم میکنند، و مایل به اعمال نوعی مجازات برای عاملان آن هستند. از لحاظ عاطفی خوشحال کننده است که در کنار یک فرد مورد ظلم قرار بگیریم، به خصوص زمانی که طرف مقابل آسیب زیادی به افراد بیگناه وارد میکند. در این شرایط، میتوان درک کرد که چرا برخی افراد به سرعت هر کسی با دیدگاهی متفاوت را به همدردی با دشمن متهم میکند. در فضای سیاسی کنونی، اگر کسی طرفدار اوکراین نیست، باید در کنار پوتین باشد.
خشم اخلاقی، سیاست نیست!
با این حال، خشم اخلاقی، یک سیاست نیست و خشم از پوتین و روسیه به ما نمیگوید چه رویکردی برای اوکراین یا جهان بهترین است. این امکان وجود دارد که حق با تندروها باشد و دادن هر آنچه که اوکراین فکر میکند برای رسیدن به پیروزی نیاز دارد بهترین اقدام باشد. اما موفقیت این رویکرد به سختی تضمین شده است. ممکن است جنگ را بدون هدف طولانی کند، رنج اوکراین را افزایش دهد و در نهایت روسیه را به تشدید تنشها یا حتی استفاده از سلاح هستهای سوق دهد. هیچ یک از ما نمیتوانیم صددرصد مطمئن باشیم که سیاستهای مورد علاقهمان همانطور که انتظار داریم و امیدواریم از آب در میآیند.
مناظرات در مورد اوکراین نیز به دلیل تمایل به انحراف از مسئولیت تحریف شده است. نهاد سیاست خارجی ایالات متحده از اعتراف به اشتباهات خود خوشش نمیآید و تمام تقصیرهای جنگ را به گردن پوتین انداختن کارتی است که باعث رها شدن از انتقادات نسبت به نقش گسترش ناتو در این ماجرا میشود. پوتین به وضوح مسئولیت شخصی عظیمی را در قبال این جنگ غیرقانونی و مخرب بر عهده دارد، اما سیاستگذاران غربی بیتقصیر نیستند. ادعای غیر از این به معنای رد تاریخ و عقل سلیم (یعنی اینکه هیچ قدرت بزرگی نسبت به اتحاد قدرتمندی که پیوسته به مرزهایش نزدیک تر می شود بی تفاوت نخواهد بود) و همچنین کوه شواهدی است که نشان میدهد نخبگان روسیه (و نه فقط پوتین) به شدت از آنچه ناتو و اتحادیه اروپا انجام میدادند ناراحت بودند و فعالانه به دنبال راههایی برای توقف آن بودند.
کدام ترس؟
میان تشدید حمایتها اکنون اصرار دارند که پوتین و همکارانش هرگز نگران گسترش ناتو نبودند و اعتراضات فراوان آنها در مورد این سیاست فقط یک بهانه بود که جاهطلبیهای امپریالیستی دیرینه را پنهان می کرد. در این دیدگاه، آنچه پوتین و متحدانش واقعاً از آن می ترسیدند گسترش دموکراسی و آزادی بود و احیای امپراتوری قدیمی شوروی هدف واقعی آنها از اولین روز به قدرت رسیدن آنها بود. اما همانطور که برانکو مارسیتیچ روزنامهنگار نشان داد، این با واقعیتها مطابقت ندارد. علاوه بر این، گسترش ناتو و گسترش ارزشهای لیبرال نگرانیهای مجزا و متمایز نبود. از دیدگاه روسیه، گسترش ناتو، توافقنامه الحاق اتحادیه اروپا در سال 2014 با اوکراین، و حمایت غرب از انقلابهای رنگی حامی دموکراسی بخشی از یک بسته یکپارچه و نگران کننده بود.
چه کسی مقصر است؟
مقامات غربی ممکن است واقعاً معتقد باشند که این اقدامات هیچ تهدیدی برای روسیه ایجاد نمی کند و حتی ممکن است در بلندمدت به نفع روسیه باشد. مشکل این بود که رهبران روسیه آن را اینطور نمی دیدند. با این حال، سیاستگذاران آمریکایی و غربی سادهلوحانه تصور میکردند که پوتین واکنشی نشان نخواهد داد، حتی با تغییر وضعیت موجود به شیوهای که او و مشاورانش نگرانکننده میدانستند. جهان فکر میکرد که کشورهای دموکراتیک به شکلی خیرخواهانه نظم مبتنی بر قوانین را گسترش میدهند و منطقه وسیعی از صلح را ایجاد میکنند، اما نتیجه دقیقا برعکس بود. پوتین را باید به خاطر پارانویا بودن، اعتماد به نفس بیش از حد و بی عاطفه بودن محکوم کرد، اما سیاستگذاران غربی را باید به دلیل متکبر، ساده لوح و سبحان مقصر دانست.
جنگ برای اوکراینیها یک فاجعه بوده است، اما حامیان هژمونی لیبرال ایالات متحده - بهویژه عناصر جنگطلبتر سیاست خارجی - بخشی از ادعاهای خود را پس گرفتهاند. اگر مطمئن باشیم حمایت غرب اوکراین را قادر میسازد ارتش مهاجم را شکست دهد و یک دیکتاتور خطرناک را تحقیر کند، باید شکستها در عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و بالکان طی کارزار گسترش نظم لیبرال به رهبری ایالات متحده را از یادها زدود.
دولت بایدن ممکن است در ماهها یا سالهای آینده در موقعیتی نامناسب قرار گیرد. از یک طرف، علناً متعهد به پیروزی در جنگ است و امیدوار است که سربازان آمریکایی در جنگ شرکت نکنند، اما کل نهاد امنیت ملی به روشهای زیادی به اوکراین کمک میکند. از سوی دیگر، به نظر میرسد دولت به خطرات تشدید تنش نیز توجه دارد، نمیخواهد وارد یک جنگ مستقیم با روسیه شود و برخی از مقامات آمریکایی ظاهراً معتقدند که پیروزی کامل اوکراین بعید است و در نهایت باید یک مصالحه به وجود بیاید.
نکته اینجاست: اگر جنگ به جای پایان خوش هالیوودی که بیشتر دنیا دوست دارند ببینند، با یک سازش درهم و برهم و ناامیدکننده پایان یابد، چه؟ علیرغم پیشرفتهای امیدوارکننده اخیر اوکراین، چنین نتیجهای ممکن است همچنان محتملترین نتیجه باشد. اگر روسیه همچنان مقادیر قابل توجهی از خاک اوکراین را در یک سال آینده کنترل کند، اوکراین در این مدت متحمل آسیب های بیشتری شده، پوتین علیرغم آسیبی که جنگش به روسیه وارد کرده همچنان در مسکو حکومت میکند، و متحدان اروپایی ایالات متحده مجبور به جذب پناهندگان و تحمل سختیهای اقتصادی سخت مربوط به اوکراینب یشتری میشوند. پس برای دولت بایدن بهطور فزایندهای دشوار خواهد بود که این جنگ را به عنوان یک داستان موفقیتآمیز توصیف کند.
متأسفانه، شرایط سیاسی است که رؤسای جمهور را به ادامه جنگ های دور وادار می کند. حتی اگر هیچ مسیر قابل قبولی برای پیروزی وجود نداشته باشد، میل به اجتناب از متهم شدن به انجام ندادن کافی کار، آنها را وسوسه میکند که به نحوی شدت عمل نشان دهند و یا ناگهان دست از کار بکشند. (تقریباً این همان چیزی بود که ایالات متحده برای نزدیک به دو دهه در افغانستان انجام داد)
اگر جهان مجبور شود از میان مجموعهای از انتخابهای بد، شر کوچکتر را انتخاب کند، گفتمان مدنیتر و کمتر متهمکنندهتر، بررسی طیف وسیعتری از گزینهها را برای سیاستگذاران آسانتر میکند و همچنین این احتمال را بیشتر میکند که اوکراین و ائتلاف در حال حاضر از آن پشتیبانی کند تا تماس درست را برقرار کند.
اقتصادنیوز
منبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: ایالات متحده مطمئن باشیم گسترش ناتو هیچ کس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۱۹۸۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سرنگونی پوتین؟!/ او گورباچف نیست/ بعید است صاعقه دوبار به یکجا اصابت کند!
به گزارش خبرآنلاین، پیتر روتلند در تحلیلی برای ریسپانسیبل استیت کرفت وابسته به «اندیشکده کوئینسی» نوشت:ماکسیم ساموروکوف از مرکز کارنگی اخیرا مقالهای را باعنوان" رژیم شکننده پوتین" در فارن افرز منتشر کرده است. او نوشته مانند آنچه در گذشته برای شوروی اتفاق افتاد، سیستم پوتین هم همیشه درحال فروپاشی است.
این استدلال بر اساس یک قیاس تاریخی شکل گرفته است. طبق این قیاس نظام شوروی، قوی و تغییرناپذیر به نظر میرسید و عملاً هیچکس فروپاشی آن را پیشبینی نمیکرد. اما در نهایت شوروی فروپاشید. به همینترتیب، سیستم پوتین در حالحاضر قدرتمند و مقاوم به نظر میرسد و کمتر کسی میتواند فروپاشی آن را تصور کند. اما در نهایت این سیستم هم مانند شوروی، دچار فروپاشی خواهد شد.
مشخص است که چرا این استدلال برای فارنافرز دارای جذابیت است. پندار آرزومندانه همیشه مخاطب را جذب میکند. مردم دوست دارند آنچه را که میخواهند بشنوند را به آنها بگویند. بدون هیچ چشماندازی برای یک ضدحمله موفق در اوکراین، محتملترین سناریویی که باعث میشود کییف در جنگ پیروز شود، فروپاشی رژیم پوتین در روسیه است.
قیاسهای تاریخی میتوانند جذاب؛ اما گمراه کننده باشند. چرا که ممکن است توجه ما را بر شباهتهای سطحی متمرکز کنند، در حالی که تفاوتهای ساختاری را نادیده میگیرند. چندین دلیل مهم وجود دارد که مشخص میکند نظام پوتین در مکان بسیار متفاوتی با اتحاد جماهیر شوروی در دوره پرسترویکا قرار دارد.
اول اینکه میخائیل گورباچف تنها شش سال در روسیه قدرت را به دست داشت و هرگز نتوانست کنترل موثری بر حلقه داخلی رهبران شوروی داشته یا تغییری در بروکراسی ایجاد کند. در نتیجه او نتوانست ابتکارات سیاسی خود را اجرایی کند و ناچار شد تصمیمات رادیکالتری را اتخاذ کند که کل سیستم را بیثبات میکرد.
در مقابل پوتین پس از به قدرت رسیدن در سال دو هزار خیلی سریع بر نخبگان رقیب کنترل پیدا کرده و مکانیسم قدرت عمودی را احیا کرد. او ۲۴ سال است که در قدرت بوده و اکثر تحلیلگران موافقند که پایههای اصلی رژیم او آنقدر قوی است که احتمالا حتی از مرگ بنیانگذار خود هم جان سالم بهدر میبرد.
مسائل دوم این است: یکی از عوامل مهم در فروپاشی اتحادجماهیرشوروی این واقعیت بود که این کشور در یک جنگ در افغانستان بود و قابلیت پیروز بیرون آمدن از آن را نداشت. بنابراین اتحادجماهیر شوروی مجبور شد که با غرب وارد مذاکره شود. روسیه در حال جنگ در اوکراین است که هنوز اطمینان دارد که میتواند در آن پیروز شود.
مورد سوم اینکه اتحادجماهیر شوروی ورشکسته شده بود، کسری تجاری داشت و از خارج پول قرض میگرفت. در مقابل با وجود تحریمهای غرب، روسیه در سال گذشته ۵۰ میلیارد دلار مازاد تجاری داشته است. اقتصاد برنامهریزی شده شوروی سفت و سخت و ویرانکننده بود و دولت در گودالی از یارانههای دولتی فرو رفته بود. روسیه کنونی دارای یک اقتصاد سرمایهداری پویا است که بهخوبی در اقتصاد جهانی در اقتصاد جهانی ادغام شده و کارآفرینان مهارت خوبی در دور زدن تحریمهای غرب دارند.
نکته چهارم این است که اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیونی بود که تنها ۵۲ درصد از جمعیت آن را روسها تشکیل میدادند. اما روسیه پوتین یک کشور متمرکزتر است که ۸۲ درصد از جمعیت آن را روسها تشکیل میدهند. مسلما برای روسیه احتمال شورش اسلامگرایان در قفقاز شمالی یک چالش امنیتی بالقوه است. اما منطقی که رمضان قدیروف رهبر چچن را تبدیل به یک رعیت وفادار برای مسکو کرده، در موارد دیگر هم صدق میکند. بر اساس این منطق بهتر است از جریان یارانهای که از مسکو میرسد لذت ببرید و لامبورگینی سوار شوید تا اینکه گروزنی یکبار دیگر به تلی از آوار تبدیل شود. چچنیها از جنگهای اول و دوم درس گرفتهاند که استقلالطلبی ارزش تلاش را ندارد. هیچیک از جمهوریهای دیگر در فدراسیون روسیه هم علاقهای به آغاز جنگ با مسکو ندارند.
حمله ۲۲ مارس ۲۰۲۴ به تالار شهر کراوکس، نه تنها یادآور این موضوع بود که اسلامگرایی افراطی همچنان یک تهدید امنیتی برای روسیه است بلکه نشاندهنده شکست اطلاعاتی گسترده سرویسهای اطلاعاتی این کشور بود. ایالاتمتحده از قبل به آنها هشدار داده بود که چنین حملهای در راه است. آنها باید نگهبانان مسلح را در تمام سالنهای کنسرت در مسکو مستقر میکردند. بااینحال، حملاتی مانند کراوکس باعث تغییر رژیم در روسیه نمیشود. تروریستها نه از قفقاز شمالی، بلکه از تاجیکستان آمده بودند. این نشان میدهد که هشت میلیون کارگر مهاجر از آسیای مرکزی یک خطر امنیتی بالقوه برای روسیه است. اما ارزش آنها در اقتصاد روسیه که با مشکل نیروی کار کم مواجه است، حداقل در حالحاضر از چالشهای امنیتی که ایجاد میکنند بیشتر است.
شورش واگنر در ژوئن ۲۰۲۳ یک تحول خارقالعاده بود و جدیترین تهدید برای ثبات رژیم پوتین از زمان تأسیس آن در سال دو هزار به حساب میآمد. ما هرگز نمیدانیم اگر یوگنی پریگوژین به عقب نرفته بود، چه رخ میداد. او به نیروهای خود دستور داده بود تا به سمت مسکو پیشروی کنند. اما آنچه میدانیم این است که قیام یا شورش واگنر در نهایت شکست خورد. پریگوژین مرده و به خاک سپرده شده و ثبات رژیم به سرعت برقرار شده است.
اجازه دادن به گروه واگنر برای توسعه و قدرت پیدا کردن تا جایی که بتواند آن شورش را به راه بیندازد، یک اشتباه جدی از سوی پوتین، پس از تصمیم او برای آغاز تهاجم تمام عیار به اوکراین بود. اما این یک اتفاق دور از ذهن باقی میماند و نمیتواند به عنوان پایهای برای سیاست ایالات متحده عمل کند.
برای پیروز شدن در دیپلماسی و جنگ نیاز به ارزیابی واقعبینانه از نقاط قوت و ضعف دشمن است. فروپاشی ناگهانی اتحاد جماهیر شوروی به ما یادآوری میکند که انتظار چیزهای غیرمنتظره را داشته باشیم. اما پوتین و رئیس جمهور چین شی جین پینگ از اشتباهات گورباچف درس خود را گرفتهاند. واشنگتن نباید سیاست روسیه خود را با این فرض بسازد که صاعقه دو بار به یک مکان برخورد میکند.
*ترجمه: مهسا مژدهی
۳۱۱۳۱۲
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901563